ابوالقاسم حالت سراینده اولین سرود ملی
ابوالقاسم حالت سراینده اولین سرود ملی
سوم آبانماه سالروز درگذشت ابوالقاسم حالت است؛ طنزپرداز، مترجم، شاعر و سرایندۀ اولین سرود ملی پس از پیروزی انقلاب.
معرفی:
ابوالقاسم حالت شاعر، مترجم و محقق توانای معاصر در سال ۱۲۹۸ در تهران به دنیا آمد.
ابوالقاسم حالت، فرزند محمدتقى حالت در خانوادهاى متمدن و مذهبى متولد شد. وى از كودكى به موسیقى و نقاشى و شعر و نویسندگى علاقۀ تام داشت و چون امكان پرورش ذوق و استعداد و رشد و ترقى خود را در موسیقى و نقاشى در خانواده مشاهده نكرد به شعر و نویسندگى روى آورد و طولى نكشید كه در این هنرها پیشرفت شایانى كرد و از بزرگان آن گردید.
وی تحصیلات متوسطه را در دبیرستان مروی تهران به پاپان برد. سپس به استخدام شرکت ملی نفت ایران درآمد و تا زمان بازنشستگی در آنجا ماند. در جوانی زبانهای عربی، انگلیسی و فرانسه را آموخت و از سال ۱۳۱۴ با سرودن شعر در قالبهای کلاسیک و تذکرهنویسی فعالیت ادبی خود را آغاز کرد.
حالت فعالیت خود را در زمینه طنز نیز از سال ۱۳۱۷ از طریق همکاری با مجله معروف فکاهی «توفیق» آغاز کرد. او بحر طویلهایش را با امضای «هدهد میرزا» و شعرهایش را با نامهای مستعار «خروس لاری»، «شوخ» و «ابوالعینک» به چاپ میرساند. این طنزپرداز پس از انقلاب هم مدت زمانی نسبتا طولانی با مجله «گلآقا» همکاری داشت.
او در آغاز انقلاب اسلامی، سرود جمهوری اسلامی را با عنوان «پاینده بادا ایران» و با مطلع «شد جمهوری اسلامی به پا» ساخت.
اولین اثر
دربارۀ اولین شعرى كه حالت سرود، خود وى مىگوید: «روزى در مدرسه با یكى از دوستان همكلاسم قهر كرده بودم و چون خیلى نسبت به هم صمیمى بودیم بالاخره طاقت نیاودم و با یك قطعه سه بیتى از او معذرت خواستم، این قطعه كه اولین شعرم بود و متأسفانه الان هیج به یادم نیست موثر واقع شد و قهر ما را به آشتى تبدیل نمود. اثر این شعر مرا بر آن داشت كه شاعرى را دنبال كنم، لذا از كلاس ششم ابتدایى گاهگاهى شعر ساختم، مخصوصا تابستانها كه مدرسه تعطیل بود و فراغت بیشترى داشتم و مىتوانستم هم شعر بسازم و هم دنبال چاپ آن بروم اما روزنامههاى ادبى آن ایام كه عبارت بودند از «نسیم شمال» و «كانون شعرا» و «توفیق» همه از چاپ اشعارم خوددارى مىكردند، چون بسیار ناپخته بود، ولى این امر به هیچوجه باعث دلسردى من نمى شد. تا دو سه سال بعد كه كمكم بعضى از اشعارم در روزنامهها چاپ شد.»
اگر این مطلب را دوست داشتید، پیشنهاد میکنیم که مطالب زیر را هم مطالعه کنید
نگاهی بر اثر جاودانه حیدربابا
کریم امیری فیروزکوهی، غزلسرایی نامدار و ملقب به سیدالشعراء
ویژگیهای طنز ابوالقاسم حالت:
اسماعیل امینی، شاعر و مدرس دانشگاه میگوید:
استاد ابوالقاسم حالت، هم در شعر و هم در نثر از پیشکسوتان و سرآمدان بود و علاوه بر شعر طنز، گونههای دیگر شعر هم دارد. یکی از کارهای او این است که کلمات قصار نهجالبلاغه را به صورت منظوم ترجمه کرده و برای هرکدام یک رباعی ساخته است و ترجمه منظومی از کلمات قصار ارائه کرده است.
او با بیان اینکه کار اصلی «حالت» طنزنویسی نیست، درباره ویژگیهای طنز او میافزاید: حالت زبان سادهای دارد و به زبان گفتار مردم نزدیک است. طنز او از اصطلاحها، مثلها و کنایههایی که در زبان روزمره وجود دارد، پُر است. دامنه موضوعی در کارهای حالت خیلی متنوع نیست و معمولا موضوعات روزمره و دوگانههای ساده است؛ مثلا دعواهای «زن و شوهر»، «عروس و مادر شوهر»، «کارمند و رئیس» و «رانندهتاکسی و مسافر» و دیگر دوگانههایی که در طنزهای رسانهای معمول است. بخش دیگر طنز حالت خلق آدمهایی با تیپهای مختلف است؛ آدمهای ترسو و محافظهکار و کسانی که با احتیاط زندگی میکنند، آدمهای لاابالی، آدمهایی با فرهنگ سنتی و آدمها متجدد و تقابلهایی که در جامعه است.
این پژوهشگر خاطرنشان میکند: حالت کمتر طنز سیاسی دارد و موضوعات طنزهای او بیشتر اجتماعی است. بخشی از ظرافتها و شوخیهای او، تکیهگاهش خصلتها و عناصر شناخته شده روانی و اجتماعی مردم است و بخش دیگر که اصل کار حالت را به خاطر احاطه او به ادبیات در بر میگیرد، شوخیهای کلامی و شوخیهایی است که جنبه ادبی و بلاغی دارد. این بخش طنزهای او قدرتمند است و به نظر من اگر کسی میخواهد طنزهای او را مطالعه کند، باید به شوخیهایی که جنبه بلاغی و کلامی دارد، بپردازد.
امینی با بیان اینکه حالت ابتکارهایی در شعر دارد، اظهار میکند: حالت تعداد زیادی شعر بحر طویل دارد؛ بحر طویل شیوه خاص شعر گفتن است. در این نوع شعر، سطرهای مساوی نداریم و شاعر جملات کوتاه و بلند موزون میگوید تا یک بند تمام شود. از این شیوه برای مرثیه و نوحههای عزاداری به خاطر اینکه جملات پشت هم شور ایجاد میکند و طنز به خاطر مناسب بودن برای ضربخوانی، استفاده میشود. حالت تعداد زیادی بحر طویل دارد که در کتاب «هُدهُد میرزا» آمده است. بحر طویلهای حالت مشهور است، الان هم شاعری نداریم که از بحرطویل استفاده کند، مگر یکی دو جوان طنزپرداز از جمله سعید صلاحی. یکی از خلاقیتهای آقای حالت همین است.
او با اشاره به اینکه «هدهد میرزا» از اسمهای طنز حالت بوده است، میگوید: او اسمهای طنز دیگری هم دارد مثلا «ابوالعینک» و «خروس لاری» و… . اینکه طنزنویسان برای خود اسم مستعار داشته باشند، تا دوره «گلآقا» هم رایج بود. اسمهای طنز مستعار مانند تخلص برای شاعران بوده است.
از حالت آثاری در زمینههای طنز، شعر و ترجمه باقی مانده است. بعضی از این آثار عبارتاند از:
آثار
- مجموعه اشعار
- فکاهیات حالت
- دیوان ابوالعینک
- دیوان شوخ
- گلزار خنده
- دیوان اشعار (اشعار، رباعیات)
- پروانه و شبنم (قصاید اخلاقی و عرفانی سعدی و تذکره شاهان شاعر)
- زن داری و گرفتاری (نشر درسا)
ترجمهها
- فرعون (الویز جارویس مک گرو) نشر درسا
- مینوتوس مشاور نرون (میکا والتاری) نشر درسا
- تاریخ فتوحات مغول (جی. جی. ساندرز)
- تاریخ تجارت (اریک ن. سیمونز)
- ناپلئون در تبعید (خاطرات ژنرال برتران)
- زندگی من (مارک تواین)
- زندگی بر روی میسی سی پی (مارک تواین)
- پیشروان موشک سازی (بریل ویلیامز / ساموئل اشتاین)
- بهار زندگی (کلارمیس هاستی کارول)
- جادوگر شهر زمرد (فرانک باوم)
- بازگشت به شهر زمرد (فرانک باوم)
- پسر ایرانی، سرگذشت واقعی داریوش سوم و اسکندر (ماری رنولت)
- شبح در کوچه میکلانژ
- فروغ بینش
- شکوفههای خرد
- راه رستگاری
- کلمات قصار علی بن ابیطالب علیه السلام
- مجموعه تاریخ کامل ابن اثیر (23جلد)
داستان طنزی کوتاه از ابوالقاسم حالت:
معجزه شهر:
آن شنیدم كه یكی مرد دهاتی هوس دیدن تهران سرش افتاد و پس از مدت بسیار مدیدی و تقلای شدیدی به كف آورد زر و سیمی و رو كرد به تهران، خوش و خندان و غزلخوان ز سر شوق و شعف گرم تماشای عمارات شد و كرد به هر كوی گذرها و به هر سوی نظرها و به تحسین و تعجب نگران گشت به هر كوچه و بازار و خیابان و دكانی.
در خیابان به بنایی كه بسی مرتفع و عالی و زیبا و نكو بود و مجلل، نظر افكند و شد از دیدن آن خرم و خرسند و بزد یك دو سه لبخند و جلو آمد و مشغول تماشا شد و یك مرتبه افتاد دو چشمش به آسانسور، ولی البته نبود آدم دل ساده خبردار كه آن چیست؟ برای چه شده ساخته، یا بهر چه كار است؟ فقط كرد به سویش نظر و چشم بدان دوخت زمانی.
ناگهان دید زنی پیر جلو آمد و آورد بر آن دگمۀ پهلوی آسانسور به سرانگشت فشاری و به یك باره چراغی بدرخشید و دری وا شد از آن پشت اتاقی و زن پیر و زبون داخل آن گشت و درش نیز فرو بست. دهاتی كه همانطور بدان صحنۀ جالب نگران بود، زنو دید دگر باره همان در به همان جای زهم وا شد و این مرتبه یك خانم زیبا و پری چهر برون آمد از آن، مردك بیچاره به یك باره گرفتار تعجب شد و حیرت چو به رخسار زن تازه جوان خیره شد و دید در چهرهاش از پیری و زشتی ابداً نیست نشانی.
پیش خود گفت كه:«ما در توی ده این همه افسانۀ جادوگری و سحر شنیدیم، ولی هیچ ندیدیم به چشم خودمان همچه فسون كاری و جادو كه در این شهر نمایند و بدین سان به سهولت سر یك ربع زنی پیر مبدل به زن تازه جوانی شود. افسوس كزین پیش، نبودم من درویش، از این كار، خبردار، كه آرم زن فرتوت و سیه چرده ی خود نیز به همراه درین جا، كه شود باز جوان، آن زن بیچاره و من سر پیری برم از دیدن وی لذت و، با او به ده خویش چو برگردم و زین واقعه یابند خبر اهل ده ما، همه ده بگذارند، كه در شهر بیارند زن خویش چو دانند به شهر است اتاقی كه درونش چو رود پیرزنی زشت، برون آید از آن خانم زیبای جوانی!!