تجربههای کتابخوانی برای بیماران اعصاب و روان
تجربههای کتابخوانی برای بیماران اعصاب و روان
پردیس شکاری، که به ترویج کتاب مشغول است، از دوران دبیرستان به فعالیت در انجمنهای کتابخوانی و بهویژه در شبکه مروجان کتابخوانی علاقهمند شد. او از سال ۹۶ بهصورت تخصصی در «مرکز روزانه توانبخشی ابر» برای بیماران اعصاب و روان به خواندن کتاب پرداخته است.
سرویس مدیریت کتاب خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا):
ترویج کتابخوانی به معنای تشویق افراد به مطالعه است و میتواند با خریدن یا امانت گرفتن کتاب از کتابخانه و معرفی آن به دوستان، همکاران و خانواده معنا پیدا کند. با این حال، ورود به دنیای ترویج کتابخوانی و تبدیل شدن به مروج کتاب، به همراه دسترسی به محتوای مناسب برای مخاطبان، چالشهای خاص خود را دارد. شاید بسیاری تصور کنند که بیمارستانها، آسایشگاهها یا مراکز درمانی بهویژه برای بیماران اعصاب و روان مکان مناسبی برای ترویج کتابخوانی نیستند. اما در صورت وجود علاقه به مطالعه، کارکنان این مراکز نیز میتوانند به مروجان کتاب تبدیل شوند و با استفاده از «کتابدرمانی» به بهبود وضعیت بیماران کمک کنند.
اما ترویج کتابخوانی چه سختیهایی دارد، بهویژه زمانی که مخاطبان آن بیماران اعصاب و روان هستند؟ پردیس شکاری، کارشناس ارشد روانشناسی و مروج کتاب، در گفتوگو با خبرنگار ایبنا به این پرسش پاسخ داده است. او که از سال ۹۶ در بخش «مرکز روزانه توانبخشی ابر» واقع در مرکز آموزشی و درمانی روانپزشکی ایران شهر تهران فعالیت میکند، از کتاب به عنوان ابزاری کمکی برای توانبخشی بیماران استفاده کرده است. شکاری تجربه خود را از ترویج کتاب در میان این بیماران بسیار مثبت ارزیابی میکند و بیان میکند که تا جایی پیش رفتهاند که بیماران خودشان خواستار خرید کتاب میشوند. اکنون این مرکز درمانی دارای کتابخانه و بودجهای برای خرید کتاب است.
_ چند سال است بهعنوان مروج کتاب فعالیت میکنید و چه شد که به حوزه ترویج کتاب علاقهمند شدید؟
از دوران دبیرستان به واسطه آشنایی با انجمنهای کتابخوانی و بهویژه شبکه مروجان کتابخوانی و باشگاهها و حلقههای کتابخوانی به حوزه کتاب علاقهمند شدم و بهطور پراکنده، دورههایی را در این زمینه گذراندم و همکاریهایی را بهطور داوطلبانه در زمینه ترویج کتاب برای بزرگسالان و حتی کودکان و نوجوانان طی کردم. از سال ۹۶ بهواسطه همین آشنایی و علاقه به کتابخوانی، بهطور اختصاصی در «مرکز روزانه توانبخشی ابر» واقع در بیمارستان روانپزشکی ایران به ترویج کتاب پرداختم و متوجه شدم چقدر این تجربیات (کتابخوانی و آشنایی با کتاب) میتواند به افراد دارای اختلال اعصاب و روان کمک کند.
_ نخستین تجربه شما در زمینه ترویج کتابخوانی برای بیماران اعصاب و روان چطور بود؟
ابتدا، به مدت دو سال، دوره طرح خود را در بیمارستان گذراندم. در آن زمان، نخستین تجربهام در زمینه ترویج کتاب، استفاده از روش «قصهدرمانی اریکسون» بود. این ایده ترویج کتابخوانی یک روش روانشناختی است که بهواسطه مطالعه با آن آشنا شده بودم. یک کاردرمانگرم، یعنی با استفاده از فعالیتهای روزمره زندگی، به درمان و بازتوانی بیماران کمک میکند. کتاب، یک ابزار در دسترس در زندگی افراد است و بهعنوان درمانگر از این ابزار کمکدرمانی، برای اصلاح عادات، کمک به تشخیص حوزههای عملکردی آسیبدیده، بازتوانی و مهمتر از آن ترویج فرهنگ مطالعه میان بیماران استفاده کردم. در ابتدای شروع فعالیتم، یکسری داستانهای خیلی کوتاه را برای مراجعان میخواندم و از آنها میخواستم ادامه داستان را بگویند یا برای این داستان نقاشی بکشند. این داستانها قوه تخیل بیماران را تقویت میکند و مهارتهای شناختی آنان را ارتقا میدهد.
– از مراجعان این مرکز و دلایل مراجعه به این مرکز و انتخاب کتاب و قصه برای آنها بگویید؟
مراجعان مرکز توانبخشی ابر، افراد مبتلا به اختلالات روانی و اغلب در بازه سنی ۱۸ تا ۵۹ سال هستند و سالهای زیادی است که با این بیماری زندگی میکنند. حدوداً ۸۰ درصد مراجعان، مرد و ۲۰ درصد این افراد خانم هستند. در این مرکز بهدنبال این بودم کتاب را بهعنوان یک ابزار تشخیصی و کمک درمانی انتخاب کنم و معیارهای پیشرفت مهارت شناختی مراجعان را با استفاده از نحوه خواندن کتاب و مشارکت آنان در کتابخوانی بسنجم. بعد از استفاده از کتاب و ترغیب آنها به خواندن کتاب میان آنها مراجعهکنندگانی بودند که ابتدا اصلاً نمیتوانستند حتی دو خط از کتاب را هم درست بخوانند اما با تمرین بسیار، برخیها از آنها پای تخته میآمدند و داستانشان را بلندبلند برای دوستانشان میخواندند.
در بحث درمان و بازتوانی بیماران اعصاب و روان زمانی که آنها از بخشهای بستری مرخص میشوند و به خانه میروند، زمان بسیار مهمی محسوب میشود، در واقع آنها اغلب بعد از ترخیص، بیکارند و کاری انجام نمیدهند؛ بنابراین گوشهگیر میشوند و وارد اجتماع نمیشوند. این مشکلات میتواند به دلیل عوارض دارو یا ماهیت بیماریشان بروز پیدا کند. این موارد اغلب موجب مشکلات شناختی آنان میشود؛ یعنی حافظه آنها ضعیف میشود، فن بیانشان به مشکل میخورد، ابراز وجود برایشان سخت است یا اعتماد به نفسشان کم میشود. هدفم از ترویج کتابخوانی میان این افراد، ابتدا ایجاد آرامش برای مراجعهکنندگان این مرکز اعصاب و روان بود. در مرحله بعد تلاشم این بود که فرصتهای اوقات فراغت آنها بهویژه زمانی که ترخیص میشوند، با ابزار کارآمدی مثل کتاب پُر شود تا دوباره به دلیل تنهایی یا بیکاری به بیماری بازنگردند. سومین هدفم استفاده از راهکار درستخوانی کتاب بود.
– از کسانی صحبت میکنید که سواد خواندن یا حتی تحصیلات عالیه دارند، چون بزرگسال و بیشتر درگیر ناراحتی و اختلال عصبی هستند و با کمتوانی یا ناتوانی ذهنی روبهرو نیستند، این طور نیست؟
این مرکز، افراد بزرگسال ۱۸ تا ۵۹ سال که فقط اختلالات شدید اعصاب و روان مانند اختلالات افسردگی، دوقطبی، وسواس، اسکیزوفرنی و… را میپذیرد. بیشتر مراجعان این مرکز آقایان بزرگسال هستند و از نظر سواد از تحصیلات ابتدایی تا دکتری نیز مراجعهکننده داریم و فراوانی تحصیلات زیاد است.
جداسازی بیماریهای روانپزشکی و برچسبزدن به آنها روش درستی برای آغاز بازتوانی نیست. این بیماری مانند دیابت بسیار رایج است و نمیتوان گفت این بیماری کدام گروه را بیشتر درگیر میکند. در این مرکز بیماران را تفکیک نمیکنیم و مطالعه کتاب، یک ابزار کمکی برای همه بیماران است. گاهی یک مراجعهکننده بسیار کتابخوان و اهل مطالعه است تا آنجا که اگر کتابفروشی برود، تماس میگیرد و میگوید فلان کتاب را بخرم و برخی نیز کمتر اهل مطالعه هستند یا اصلاً نمیخوانند. در این مرکز علاوه بر ترویج کتاب به موضوع کتاب درمانی نیز بهعنوان یک ابزار کمکی توجه میکنیم؛ بنابراین با توجه به بیماری مراجعان، فقط شیوه استفاده از کتاب متفاوت است.
– درباره شیوه انتخاب کتاب بگویید؟ اینکه برای هر مراجعهکننده براساس چه معیارهایی کتاب در نظر میگیرید؟
هر مُراجع مرکز روزانه، یک بانک اطلاعاتی از سن، جنسیت، تحصیلات، سابقه خانوادگی، کاری و تاریخچه بیماریاش دارد. در این مرکز، «بیماری» یک ویژگی برای شخص است نه یک نقطه ضعف، برای همین تیم توانبخشی مرکز بررسی میکند این بیماری بر عملکرد بیمار در زندگیش چه تاثیری گذاشته است؟ یا نمود بیرونی این بیماری در زندگی این شخص چیست؟ مثلاً این بیماری موجب اهمال در انجام دادن فعالتیش شده یا موجب وسواس و اضطراب در انجام کارهایش شده است. براساس این تشخیص اولیه چند کتاب را در ارتباط با بیماریاش به فرد معرفی میکنیم. این فرد بعد از خواندن کتاب، خلاصه آن را برای کاردرمانگر خود ارائه میدهد یا تمرینهای کتاب را باید انجام دهد. همچنین تمام مراجعان این مرکز در بدو ورودشان، باید در یک کلاس آشنایی با بیماری شرکت کنند که در آن کلاس، یک کتاب مورد تایید هیئتعلمی بیمارستان، توسط روانپزشک آموزش داده میشود.
– شیوههای ترویج کتاب میان بیماران این مرکز با چه روشهایی انجام میشود؟
اجرای نمایش خلاق (رول پلی)، نقاشی کشیدن، ادامه دادن داستانهای نصفه، خلاصهنویسی و معرفی کتاب ازجمله شیوههای ترویج کتاب این مرکز است. در ابتدا بریدههایی از داستانهای کوتاه را میخواندیم و آنها این داستان را ادامه میدادند. برخی از این مراجعان نمیتوانند یک کتاب کامل را بخوانند، در ابتدا یک داستان را برایشان میخواندند. کمکم به خصوص در دوران کرونا به دلیل دور بودن آنان از مرکز، شرایط به گونهای شد که مراجعهکننده خودش دنبال کتاب میآمد و همین استقبال موجب جمعآوری کتاب و ایجاد یک کتابخانه در این مرکز شد.
ابتدا از معرفی شخصی کتاب برای مراجعهکنندهها شروع کردم، کمکم همکارانم شروع کردند به معرفی کتابهایی که خواندند و در نهایت درخواست کمد کتابخانه کردیم. بیمارستان، یک کتابخانه تخصصی دارد که برای استفاده پرسنل، اعضای هئیتعلمی و دانشجویان بود اما در بخش سرپایی این مرکز کتابخانه نداشتیم و همین استقبال موجب شد بودجهای نیز برای خرید کتاب در نظر گرفته شود. از نکات جالب توجه این است که ما از خود مراجعهکنندگان برای اداره کتابخانه استفاده کردیم. بیماران مبتلا به اختلالات اعصاب و روان وقتی در شرایط مزمن قرار میگیرند، از پذیرفتن هرگونه نقشی در جامعه سرباز میزنند و پذیرفتن نقش در جامعه، یکی از سطوح عالی توانبخشی و درمان آنان است. انتخاب یک فرد برای اداره کتابخانه و پذیرفتن مسئولیت کتابداری، برای این شخص در این مرکز یک پیشرفت بسیار عالی محسوب میشود.
– کتابخانه مرکز سرپایی روزانه اعصاب و روان از چه سالی دایر شد؟
کتابخانه این مرکز از سال ۱۴۰۱ با ۱۰ جلد کتاب کار خود را آغاز کرد. این کتابخانه اکنون پنج قفسه کتاب دارد و همچنان ظرفیت دریافت کتاب بیشتر را دارد. این کتابخانه را برای تبلیغ و ترویج کتاب میان بیماران، خانواده آنان و همکاران مرکز دایر کردیم و هرسال پیشنهاد «نذر کتاب» و «اهدای کتاب» را در بیمارستان تبلیغ میکنیم. تمام کتابهای این کتابخانه قبل از پیشنهاد به مراجعهکنندگان از سوی و روانشناس مرکز و خودم به دقت بررسی و خوانده میشود. این کتابها از نظر زبان، نگارش و محتوا، بررسی میشود. بعد از خواندن هرکتاب از خودمان میپرسیم با خواندن این کتاب چه پرسشهایی ممکن است برای بیمار مطرح شود؟
– برای فاصله گرفتن از معرفی و ترویج کتابهای زرد بازار بهویژه در حوزه روانشناسی چه معیارهایی را درنظر میگیرید؟
کتابهای زرد، یکی از آسیبهای بزرگ این حوزه است. برای فاصله گرفتن از کتابهای زرد آنها را از این کتابها دور نمیکنیم بلکه تلاش میکنیم افراد از طریق کتابخانه ما با آنها آشنا شوند و تشویقشان میکنیم تا برداشت آنها را از این دست کتابها به مسیر درست و تخصصی ببریم. چون مراجعان به هرحال این کتابها را در بازار میبینند. از طرف دیگر من کارشناس کتاب نیستم اما در حد تجربه کوتاهمدتم میتوانم بگویم، کتابهایی با نثر ساده، روان و کوتاه برای مراجعان این مرکز مناسب است؛ زیرا این افراد کتابهای رمان بلند یا کلاً کتاب قطور و طولانی یا بسیار تخصصی را نمیتوانند بخوانند. کتابهایی که بار محتوایی بسیار غمانگیز، استرسزا یا بیماری داشته باشد در کتابخانه مرکز قرار نمیگیرند. یکسری از کتابها با عناوینی مانند اینکه افسردگی چیست؟ باید از سوی تیم مطالعه و مشخص شود ابتدا این کتاب با منابع علمی این مرکز برای مطالعه فرد تطابق دارد یا خیر و بعد از آن، آیا این حجم از اطلاعات برای بیمار در این برهه ضرورت دارد یا خیر؟ و آیا این اطلاعات در این برهه فرد را دچا استرس میکند یا خیر؟
در این مرکز، کتاب آموزشی وجود دارد زیرا انتشارات مخصوص دانشگاهی داشته و اعضای هیئتعلمی دانشگاه علوم پزشکی، یکسری کتابها را تالیف کردند و این آثار چاپ شده، در اختیار مراجعان قرار میگیرد. این آثار در طول جلسات درمانی به فرد داده میشود. موضوعی که برای مرکز اهمیت دارد این است که این مرکز اجازه نمیدهد فرد، اطلاعات بیماریش را از هر منبع یا کتابی کسب کند؛ متاسفانه سادهترین روش برای کسب اطلاعات، جست و جو در گوگل است که اطلاعات دقیق و صحیحی ارائه نمیدهد.