نگاهی بر اثر جاودانه حیدربابا
نگاهی بر اثر جاودانه حیدربابا
چکیده
حیدربابا نام کوهی در زادگاه استاد محمد حسین بهجت تبریزی ملقب به شهریار است. منظومۀ “حیدربابایه سلام” نخستین بار در سال 1332 منتشر شد و از آن زمان تا کنون به زبانهای مختلفی ترجمه شده است. حیدربابا سندی زنده است، و پردهای رنگین و برجسته از زندگی در روستا را نشان میدهد. مضمون اغلب بندهای آن شایستۀ ترسیم و نقاشی است زیرا از طبیعت جاندارسرچشمه میگیرد. قلب پاک و انسان دوست شهریار بر صحنهها نور میریزد و خوانندگان شعرش را به گدشتههای دور میبرد. نیمی از این منظومه نامنامه و یادواره است که شاعر در آن از خویشان و آشنایان و مردم زادگاه خود و حتی چشمهها و زمینها و صخرههای اطراف خشگناب نام میبرد و هر یک را در شعر خود جاودانگی میبخشد.
معرفی
حيدربابايه سلام در دو بخش و با فاصلۀ زمانی دو سال سروده شد. بخشِ اول 76 بند و بخشِدوم49 بند دارد. ترديدی نيست كه بخشِ دوم تقليدی از بخشِ اول است و از نظرِ هستيشناسي و زيباييشناسي دارای اصالت بخشِ اول نيست. شهرت جهانگيرِ حيدربابايه سلام حاصلِ روشهای نوين بيانگری هنری در بخشِ اول است. شهريار در 76 بند اول گذشتهای را روايت ميكند كه در حافظۀ تاريخي تمام مردم كرۀ زمين جای دارد. در جريان زندگي بشر در روی زمين، روستانشيني طولانيترين دوره را تشكيل ميدهد. «حيدربابايه سلام» بيان هنری آن دورۀ طولاني است كه در قرن بيستم ميلادی به پايان ميآيد. پايان يافتن دورهای از تاريخ، سبب ميشود يكي از شاعرترين شاعران ايران به روايت آن بپردازد. استحكام قافيهبندی، بيان رويداد تنها از طريق اسمجمع و فعل در شكل وجهوصفي، كاركرد بسيار اندك صفت و قيد در بيان شعری، بههمريختن عمدی زمان قراردادی در توالي رويدادها و بيانِ هنرمندانۀ اخلاق در اين همه پديده سبب ميشود متن به سادهترين شكل سخن بشر تبديل شود. سادگي به معنای رابطۀ مستقيم بينِ دال و مدلول(register-registered) است، یعنی هر واژهای تنها يك پديده در جهانِ خارج را نامگذاري ميكند و واژه دارای دلالتهای معنايي ديگری نيست. چنين رابطهای باعث ايجاد هماهنگيی هنری بين موضوع سخن و شكل بيان ميگردد.
دلایل خلق
استاد شهریار در آثار و نوشتههای خود به دلایل سرایش حیدربابایه سلام به زبان مادری خود اشاره کرده و گفته است: بر اثر طول اقامتم در تهران با زبان مادریام خاصه با لطایف و تعبیرات آن تقریبا بیگانه شده بودم حتی خاطرههای کودکیام به صورت تابلوهای کمرنگ و نامفهومی در آمده بود از وقتی که مرحوم مادرم به تهران آمد به تاثیر نفوذ سحرآمیز مادر و زبان مادریام و بازگوییهای گذشتهها و قصههای آذربایجان؛ خاطرات دوران کودکی دوباره رنگ آمیزی و نمایان شدند (یادی از حیدر بابای استاد شهریار، نصرت الله فتحی، انتشارات فخر آذر تبریز، سال 1343، مقدمه کتاب)
همچنین کافیست به زمان سرایش حیدربابا توجه داشته باشیم . دوران کودکی و نوجوانی و جوانی استاد شهریار مصادف است با دوران استبداد حکومت منحوس پهلویان و عصر اختناق سوم برآذربایجان عزیز که فرهنگ، تاریخ و تمدن، زبان، شعر و ادبیات آذربایجان گرفتار تحریف و دروغ خاندان پهلوی شده بود و همچنین مفاخر علمی، ادبی ، سیاسی، فرهنگی و دینی سرزمین مادریمان مورد کینه و بی مهری و تحقیر نوکران خاندان شوم پهلوی آن هم در قالب ترک زدایی، ترک هراسی و بدتر از همه ترک ستیزی قرار گرفته بودند. در چنین برهه ای که ملت آذربایجان به قول استاد “با زبان مادریشان بیگانه شده بودند”، کتابهای ترکی سوزانده میشدند، صحبت کردن به زبان ترکی در مدارس ممنوع بود و جریمه داشت و… سرودن حیدربابا به این زیبایی و قدرت و قداست کاری خارقالعاده بود.
شهریارسخنان خود را خطاب به کوهی بنام حیدربابا بیان میکند. خطاب قرار دادن کوه، آن را شخصانگاری میکند و کوه شخصانگاشته شنوندهایِ راستین میشود. به پشتیبانیِ چنین شنوندۀ پراعتمادی، گوینده گذشتهی پرمهری را بیاد میآورد و حسرت ژرف خویش را به آن زندگیِ از دست رفته بیان میکند. شاعر یادهای خود را از روستای خشکناب و مردم دوستداشتنیاش به کوهی میگوید که خود شاهد و جزئی از همان خاطرات است. تکرار خاطراتی که شاعر و کوه در روزگار گذشته شاهدش بودهاند، فاصلۀ گوینده و مخاطب را از بین میبرد و آن دو یکی میشوند. یکی شدن انسان و طبیعت، سبب پیدایش دنیایی میشود که در آن انسانها و اشیاء و عناصر طبیعت تنها با نام و کار فیزیکی شناسایی میشوند. پس واژهها و اشیاء یکی میشوند و هر چیزی به صورت بسیط جلوه میکند.
بندهای شعر حیدربابایه سلام رویدادهایی را در گذشته روایت میکنند. در 76 بند حیدربابایه سلام، 56 روایت آغاز و بسرعت قطع میشود. هر بند به گوشهای از یک رویداد اشاره میکند و به سرعت به رویدادی دیگر میپردازد. شهریار برای روایت رویدادهای فراوان و برای پیشگیری از ادامهی یک روایت، زمان قراردادی را به شکل عمدی به هم میریزد. بند نخستین به روایت رویدادی در بهار میپردازد، بند دوم به زمستان بر میگردد و بند سوم تابستان را به شکل تلویحی روایت میکند. هنگامی که شعر به ادامهیِ یک روایت ناگزیر میشود و گمانِ توالی زمان در ذهنِ خواننده پیش میآید، شاعر با استادی موضوعی اخلاقی را پیش میکشد تا روایت کامل نشود. پارههای رویداد همانند قطعههای پازل پراکنده میشوند و هر خوانندهای در ذهنِ خویش آن قطعهها را پیش هم میچیند. با چنین روش بیانگری هیچ روایتی به شکل کامل بیان نمیشود. در هر بند گوشهای از یک رویداد روایت میشود و در ذهن خواننده باعث ایجاد عاطفه میگردد و سپس قطع میشود تا رویدادی دیگر به همان روش روایت گردد. چنین روش بیانگری سبب میشود بین رویدادها فاصله ایجاد شود. حیدربابایه سلام متنی است که خواننده هنگام خواندن بیشترین همکاری را با متن در بازسازی جهان ویران موجود در شعر انجام میدهد و به همین دلیل هر خوانندهای خواندنِ این کتاب شگفتانگیز را دوست دارد.
در حیدربابایه سلام، شاعر در جستجوی سعادت در یک جهان آرمانی است. او به پیروی از سنت رمانتیکها آگاه است که آن سعادت در زمان آینده و در دنیای ماشینی بیروح بدست نخواهد آمد، پس شاعر نگاهش را به روزگار گذشته میتاباند و سعادت را در جهانی میجوید که پیشتر ویران شده و از دست رفته است. این پسنگری دارای زمینهی زیباییشناسی است. ذهن انسان توان درک زیبایی جسمی در حال حرکت شتابنده را ندارد. جسم را باید از حرکت بازداشت تا در سکون امکان حسکردن، و درنتیجه درک زیبائی آن ممکن شود. در شعر این وضع با سفر به گذشتۀ مرده و ساکن ممکن میگردد. در حیدربابایه سلام شاعر به گذشتهیِ سرزمین کودکیاش سفر میکند. در این سرزمین شخصیتها و اشیاء در دنیای ساکن و سرشار از سعادت غرق در سکون و مرگ هستند. چون حیاتی ندارند، پس مرگی نیز بر آنها نیست و هر لحظه احساس شادمانی از آنها میتراود. این سعادت به طور کامل به خواننده نیز سرایت میکند.
نگرش شاعر به جهان مرده در گذشته از سود و زیان رهاست. او هر پدیدهای را در گذشته بدون دخالت دادن حسابگری ذهن قراردادی بیان میکند. بیان پدیده ها تنها با اسم و فعل انجام میشود. در چنین بیانگری هستی، هیچ صفتی بکار نمیرود. بدرستی نیازی به کاربرد صفت نیست، زیرا صفت کاربرد سودجویانهیِ گوینده از اسم است و بکار نرفتن صفت در سخن از ویژگیهای ممتاز و یگانهی حیدربابایه سلام است.
از سویی، چون جهان ساکن و مرده است، پس برای بیان آن جهان ساکن، فعلها هم از استبداد زمان قراردادی رها شدهاند و در گذشته به حالت مطلق سکون رسیدهاند. سکون فعلها سبب شده کنش زمانی فعلها در سه بخش فراردادی (گذشته، حال، آینده) محو شده و بیشتر فعلها در حالت وجه وصفی بیان شوند. هر فعلی در حالت وصفی از کنش زمانی رها میشود و به صورت استمراری زمان ذهنی یا زمان ابدی را بیان میکند. یکی از دلایل لذت بخشیدن شعر به هر خوانندهای پیوند سخن با ابدیت است. انسان همواره از بیمرگی در ابدیت و خیال زندگی جاویدان لذت میبرد.
در حیدربابایه سلام، آرایههای ادبی کاربرد چندانی ندارند. وجود آرایههای ادبی فراوان سخن را به ابهام میکشاند. سخن حیدربابایه سلام مستقیم است. هر واژه و ایماژی تنها یک شخص یا یک پدیده یا یک رویداد را نامگذاری میکند. حیدربابایه سلام با سنت شعر ایرانی تفاوتی بنیادین دارد. زبان حیدربابایه سلام، زبان روزمرهی مردم عادی است. این زبان رها از قیدهای تشریفات، فریبکاری و هرآنچیزی است که دوگانگی در سخن و رفتار را پدید میآورد.