سریال صوتی قصه های شیرین ایرانی | قابوس نامه | 5 فصل رایگان

درباره سریال صوتی قصه‌های شیرین ایرانی

مجموعۀ بینظیر قصه‌های شیرین ایرانی به تازگی از سوی سماوا منتشر شده است. سریال صوتی قصه‌های شیرین ایرانی که توسط تیم حرفه‌ای به کوشش سماوا ضبط شده است؛ مجموعه‌ای از داستان‌های آموزنده و هیجان‌انگیز ایرانی برای کودک و نوجوان است؛ البته این نمایش رادیویی از قصه‌های شیرین ایرانی برای هر گروه سنی جذاب و شنیدنی است.

سریال صوتی قصه‌های شیرین ایرانی که شامل صدها قصه و حکایت‌های کهن ایرانی است، به زبان امروزی بیان شده و کتابخوانی تیم حرفه‌ای گویندگان، جذابیت آنرا دو چندان کرده است. «قابوس‌نامه» عنوان فصل دوم سریال صوتی «قصه‌های شیرین ایرانی» است که به کارگردانی مهدی طهماسبی و تهیه‌کنندگی فرشاد آذرنیا در سماوا منتشر شده است.

5 قسمت رایگان از فصل دوم سریال صوتی قصه های شیرین ایرانی: قابوس نامه

قابوس نامه دومین فصل از سریال صوتی قصه‌های شیرین ایرانی است که هر دو هفته یک بار منتشر می‌شود. این فصل از سریال صوتی به مدت 236 دقیقه و در 26 قسمت منتشر شده است که 5 قسمت آن را می‌توانید به صورت رایگان دریافت کنید. مجید ملامحمدی کتاب بسیار ارزشمند کیکاووس بن وشمگیر عنصرالمعالی را بازنویسی کرده است و بیست و شش داستان شنیدنی و جذاب را با زبان امروزی و ساده برای نوجوانان در قالب کتاب قصه‌های شیرین ایرانی فصل دوم: قابوس‌نامه نوشته است. قابوس‌نامه یا نصیحت‌نامه، پندنامه‌ها و اندرزهایی از ایران باستان است که کیکاووس آن را برای فرزندش به نام گیلان‌شاه در ۴۴ باب به نگارش درآورده است.

شما در این کتاب که در حوزه ادبیات تعلیمی قرار می‌گیرد، با آداب اجتماعی و تربیتی، آداب مملکت‌داری و دانش و فنون گوناگون چندین قرن پیش آشنا خواهید شد. دانستن فرهنگ، تاریخ و سرگذشت مردم ایران باستان می‌تواند جذاب و آموزنده باشد و آشنایی با آن مخصوصا برای نسل نوجوان ضروری است. سریال صوتی قصه‌های شیرین ایرانی فصل دوم: قابوس نامه با لحن و زبان امروزی خود می‌تواند برای کودک و نوجوانان علاقه‌مند به فرهنگ و ادبیات ایران، بسیار شنیدنی و جذاب باشد.

در بخشی از فصل دوم سریال صوتی قصه های شیرین ایرانی می‌شنویم:

یکی بود، یکی نبود. روزی از روزها هارون خلیفه ستمگر عباسی بر روی تخت نرم و ابریشمی خود بر خواب بود، خواب وحشتناکی دید. با ترس از خواب پرید. نعره کشید و وزیر خود را صدا کرد. نگهبان‌های قصر بزرگ او ترسیده بودند، در پشت در اتاقش دست پاچه شدند. یکی به آن سو رفت، یکی به آن سو دوید. حاجب چراغدانی را روشن کرد و کورمال کورمال از راهرویی باریک رد شد. خلاصه اوضاع قصر بهم ریخت. هر کس که به دیگری می‌رسید، می‌پرسید: «چه شده؟! برای خلیفه اتفاق بدی افتاده؟ نکند دشمنانش شورش کرده‌اند؟!» اما نه شورش بود، نه بیماری خلیفه، نه حمله دشمن و نه انتقام مخالفان، هیچ یک. ماجرا از این قرار بود:

هارون یک خواب بد دیده بود؛ خوابی وحشتناک. به همین خاطر بدنش می‌لرزید. تمام تنش خیس عرق بود و هرچه آب می‌خورد، باز هم احساس تشنگی داشت. همسرش همراه زن‌های دیگر قصر بالای سرش بودند و دائم می‌پرسیدند: «آخر حرفی بزن خلیفه! بگو چه شده ما که نصف جان شدیم!»