توضیحات محصول
دربارۀ کتاب:
کتاب «دختر شینا» یکی از آثار سوره مهر با موضوع خاطرات زنان است که با قلمی روان به روایت زندگی قدمخیر محمدی کنعان همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی میپردازد. دربارۀ زندگی این شهید فعالیتهای فرهنگی مختلفی صورت گرفته بود. با توجه به آثار به عمل آمده متوجه شدم، قدم خیر در سن 22 سالگی، همسرش به شهادت رسیده و با وجود 5 فرزند، ازدواج نکرده است و به تنهایی فرزندانش را بزرگ کرد. این بانوی نویسنده اضافه کرد: این موضوع برای من بسیار تامل برانگیز بود، زنی که در روستا زندگی می کرد به فضای شهر آمده و به تنهایی در اوج جوانی، تمام هم و غمش بزرگ کردن فرزندانش شده بود. بنابراین تصمیم گرفتم دربارۀ فراز و نشیبهای زندگی این زن با او مصاحبه کنم.
بهناز ضرابی زاده دربارۀ کتاب گفته است:
“دختر شینا” یک کار دلی بود و سفارشی از نهاد خاصی نداشتم. من هیچ آشنایی با این خانواده نداشتم و همواره آرزو داشتم که بتوانم از خطۀ همدان خانوادهای را به ایرانیان معرفی کنم. وقتی زندگی حاج ستار را خواندم خیلی علاقهمند شدم تا با همسر ایشان مصاحبهای انجام دهم. حاج ستار کسی بود که در سن 24 سالگی به شهادت رسیده بود و همسر خود را با 5 کودک تنها گذاشته بود. عنوان این اثر از نام مادر قدمخیر محمدی کنعان گرفتهشده است. دختر بزرگ این خانواده بعد از تولد به دلیل کودکی نمیتوانست نام مادربزرگ خود را به خوبی ادا کند و بهجای مامان شیرین، از لفظ مامان شینا استفاده میکرد. این کتاب عاشقانههای دو همسر است و زندگی، شور، عشق و معنویت در کتاب موج میزند.
در بخشی از کتاب صوتی دختر شینا میشنویم:
«… داشتم از پلههای بلند و بسیاری که از ایوان آغاز میشد و به حیاط ختم میشد، پایین میآمدم که یکدفعه پسر جوانی روبهرویم ظاهر شد. جا خوردم. زبانم بند آمد. برای چند لحظه کوتاه نگاهمان به هم گره خورد. پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد. صدای قلبم را میشنیدم که داشت از سینهام خارج میزد. آنقدر هول شده بودم که نتوانستم جواب سلامش را بدهم. بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط و از آنجا هم یکنفس تا حیاط خانه خودمان دویدم. زن برادرم، خدیجه، داشت از چاه آب میکشید. من را که دید، دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد. ترسیده بودم، گفت: «قدم! چی شده. چرا رنگت پریده؟!» کمی ایستادم تا نفسم آرام شد. با او بسیار راحت و خودمانی بودم. او از همه زن برادرهایم به من نزدیکتر بود، ماجرا را برایش تعریف کردم. خندید و گفت: «فکر کردم عقرب تو را زده. پسر ندیده!».
نویسنده: بهناز ضرابی زاده / کتابخوان: مهرخ افضلی
نمونه صوتی فایل صوتی
دریافت نمونه صوتی فصل اول
تیزر فایل صوتی
تیزر معرفی کتاب صوتی
محصولات مرتبط
کتاب صوتی خستگی ناپذیر
نویسنده: عبدالمجید رحمانیان
گوینده: مهدی طهماسبی
کتاب صوتی روشنای خاطره ها
نویسنده: مرتضی سرهنگی گوینده: مرتضی سرهنگی، سیدجوادهاشمی، اصغرنقیزاده ناشر: سوره مهر مدت زمان: 470 دقیقه …
کتاب صوتی گرگ سالی
نویسنده: امیرحسین فردی
گوینده: آرش نوروزی
کتاب صوتی شنام
نویسنده: کیانوش گلزار راغب
گوینده: مهرداد مهمان دوست
قوانین ثبت دیدگاه