توضیحات محصول
درباره کتاب صوتی دور زدن در خیابان یکطرفه
کتاب صوتی دور زدن در خیابان یکطرفه، نوشتۀ محمدرضا مرزوقی که به زودی در سماوا منتشر میشود، داستانی است دربارۀ گذر قهرمانی از هزارتویی مخوف، که طراحانش هم در آن گم میشوند. موضوع این داستان فروش داروی تقلبی است و در ژانر جنایی-معمایی نوشته شده است. این کتاب میتواند برای علاقهمندان به رمانهای ایرانی با مضمون اجتماعی و انتقادی شنیدنی باشد.
کتاب دور زدن یکطرفه
کتاب دور زدن در خیابان یکطرفه به قلم محمدرضا مرزوقی، در 188 صفحه به کوشش نشر ثالث منتشر شده است. داستان در دورۀ تحریمها میگذرد که عدهای سودجو بازار دارو را در دست گرفته و به قاچاق داروی تقلبی میپردازند. حکایت قهرمانی که می داند شکست خواهد خورد اما تلاشش را می کند و در نهایت از نتیجه تلاشش راضی است. ماجرا با قتلی در زندان شروع میشود و حبیب که خود از زخمخوردگان داروهای تقلبی است درگیر ماجراهایی پیچیده و جنایی میشود.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
حدس زده بود مردک چه میخواهد. اشتباه نکرده بود. سخت نبود. میتوانست با آن کنار بیاید. اما چرا اینقدر راحت قبول کرده بود؟ نه شرطی نه حرفی. جز اینکه خیلی سرشان تو کار هم نباشد. این را هم ارکانی گفته بود. با لحنی که انگار همه خط و ربطها را او تعیین میکرد، که کرده بود. اما چرا اینقدر راحت اعتماد کرده بود؟ فقط چون حبیب گفته بود کلی لنجدار میشناسد که میتوانند از هر راهی هر چه بخواهد بیاورند یا ببرند؟ کار سادهای نبود. تازه اگر میزد و توزرد از آب در میآمد، چه؟ فکر کرد و فکر کرد چه دارد تو خودش که اینقدر راحت همه بهش اعتماد میکنند؟
پیشنهاد کوچکی نبود. تهش هم چیز کمی برایش نمیماند. میتوانست زندگیاش را از این رو به آن رو کند. پس چرا وسوسه نشده بود؟ میدانست میتواند با این پول از این فلاکت خلاص شود. اوضاع زندگی صباح بهتر شود و برای سلیم آیندهای بخرد که هر کسی برای بچهاش آرزو دارد. با همچین پولی میتوانست بکند و از اینجا برود. چرا باید هر روز گرد و خاک و کثافت به خورد خودش و خانوادهاش میرفت؟ میشد بکنند و بروند و از این وضع نکبت خلاص شوند. دیگر مثل قدیم نبود که طایفه مجبور بودند همه دور هم جمع باشند. حالا هر کس گوشهای افتاده بود. یکی شیراز، ده تا اصفهان و عدهای هم تو تهران و دور و اطرافش پلاس بودند. طایفه کدام بود؟ کی به طایفه فکر میکرد، وقتی از آسمان ادبار میبارید؟ اصلاً کدام طایفه وقتی نخلستانی نمانده بود. چهار تا نخل ورمکرده و پوسیده که نخلستان نمیشد. اگر میکند و میرفت، اصلاً کار غلطی نکرده بود.
رفتن پول میخواست. کندن اگر قرار بود کندن باشد و رسیدن به آسایش و خوشی، خرج داشت. نه اینکه تو شهر خودت بدبختی بکشی، تو غربت هم مصیبت. این مردک پول داشت. نمیفهمید چقدر، اما معلوم بود از آنهاست که میتواند با پولش شهری را بخرد. چقدرش قمپز بود نمیدانست، اما اگر یک کلام از صد کلامش راست بود معلوم بود دستش خیلی جاها بند است.
گفته بود: «فقط یه همکاری کوچیک!»
نویسنده: محمدرضا مرزوقی /کتابخوان: سام کبودوند
نمونه صوتی فایل صوتی
دریافت نمونه صوتی فصل اول
تیزر ویدئو
تیزر معرفی کتاب صوتی
محصولات مرتبط
کتاب صوتی صد روز کما
نویسنده: ابراهیم نجفی گوینده: ناشر: مدرسه مدت زمان: – دقیقه تعدا فصل: — فصل …
کتاب صوتی دفتر خاطرات حیوانات
نویسنده: علیرضا غفاری
گوینده:علیرضا غفاری
کتاب صوتی ماتی خان
نویسنده: عبدالرضا اونق کتابخوان: مسعود فروتن ناشر: سوره مهر مدت زمان: 602 دقیقه …
کتاب صوتی پوتین قرمزها
نویسنده: فاطمه بهبودی
گوینده: نوید نوروزی