توضیحات محصول
دربارۀ کتاب:
حادثۀ کشته شدن خبرنگار ایرانی در بمبگذاری سال 2011 کشور نروژ دستمایۀ نوشتن رمان «سوگند به فرشتگان در صف» شده و منجر به خلق این اثر شده است.
این رمان در دو بخش نوشته شده است. در بخش اول که فضای داستان در ایران است از زبان برادر این خبرنگار روایت میشود و بخش دوم در اسلو از زبان خود این خبرنگار است.
نویسنده در مورد کتاب میگوید: سوگند به فرشتگان در صف دومین کتابی ست که از من منتشر شده است اما تاریخ نوشتن این رمان مربوط میشود به سالها قبل. آنطور که بهخاطر دارم نگارش سوگند به فرشتگان در پاییز 90 به اتمام رسید.
بریدۀ کتاب:
..هر سه که وارد میشوند، امام یوسف در را پشتسر خود میبندد. رُزان دست دراز میکند و کلید روشنایی را میزند. هال کوچک خانه با نور فلورسنت روشن میشود و هر سه آنها در یک لحظه شوکه میشوند. کتابهای درون قفسهها روی زمین ریخته و تعدادی هم از وسط پاره شده. در همۀ کابینتهای چوبی باز است و بسیاری از ظروف کف آشپزخانه ریخته و شکسته. لئونوره ناخودآگاه دهانش را میگیرد و زمزمه میکند: «وای… خدای من!» رُزان دوان دوان خود را به اتاقخواب کوچکش میرساند و چراغ را روشن میکند.
تختخوابش به هم ریخته و تمام لباسهای داخل کمد پخش شدهاند روی زمین. میز تحریر واژگون شده و کاغذهای مقالات و جزوات درسیاش همه پخش و پلا شده و حجم قابل توجهی از آنها هم ناپدید شدهاند. قفسۀ دی وی دی ها واژگون شده و آلبومهای موسیقی و تعداد زیادی از فیلمها روی زمین ریخته. پنجرۀ اتاق باز است و پردۀ توری صورتی رنگ در مسیر باد تکان تکان میخورد. اثری هم از لوسیفر در هیچ کجای خانه نیست.
لئونوره و امام یوسف هم بعد از رُزان به آستانۀ در میرسند و پشتسر او میایستند. امام یوسف رُزان را کنار میزند و با شتاب میرود سمت پنجره و به بیرون نگاه میکند. محوطۀ کوچک پشت خانه و حیاط خانۀ همسایه در تاریکی مطلق فرورفته و بعید به نظر میرسد جنبندهاﻯ آن بیرون باشد. یوسف میگوید:« انتظار چنین چیزی را داشتم.» آنگاه به رُزان خیره میشود و میگوید: «نگاه کن ببین چه چیزهایی کم شده؟» رُزان دو دستش را روی شقیقههایش میفشرد و چشمهایش را میبندد.
لئونوره داخل اتاق میشود و کنار دی وی دی ها روی زمین مینشیند و با دست آنها را کنار میزند. رُزان تکیه میدهد به چهارچوب در و میگوید:«ظاهراً که خیلی چیزها کم شده.» یک دفعه چشمهایش درشت میشود و جیغ کوتاهی میکشد:«لپ تاپم…» میدود سمت هال و اُپن را دور میزند. لئونوره از روی زمین برمیخیزد و دنبال سرش میدود. با صدای بلند میگوید: «مواظب پایت باش. یک عالمه شیشه خرده آنجا ریخته.»
رُزان دست به کمر وسط آشپزخانه ایستاده. لبخندی تصنعی روی لبهای بستهاش شکل گرفته و سرش را تکان میدهد. یوسف آرام اتاق را ترک میکند و خود را به هال میرساند. رُزان با دست روی پیشخوان را نشان میدهد و میگوید: «همینجا گذاشته بودمش. نیست.» …
فصلهای کتاب:
- فصل اول:—-
- فصل دوم: —-
- فصل سوم:—
نویسنده: مهران نجفی / کتابخوانان: مهدی نمینیمقدم و افسانه محمدی
نمونه صوتی فایل صوتی
دریافت نمونه صوتی فصل اول
پادکست ویدئو
پادکست ضبط کتاب صوتی
محصولات مرتبط
کتاب صوتی راز نگین سرخ
نویسنده: حمید حسام
گوینده: کامبیز سرداری
کتاب صوتی بانوی آبی ها
نویسنده: راضیه تجار
گوینده: ماه تینار احمدی
کتاب صوتی اسمت چیه؟ تربچه
نویسنده: عزت الله الوندی
گوینده:
کتاب صوتی دختران ا پی دی
نویسنده: لیلا محمدی
گوینده: لیلا موسوی
قوانین ثبت دیدگاه