کتاب صوتی مسکوی کوچک افغانستان

معرفی کتاب صوتی مسکوی کوچک افغانستان

این کتاب روایتگر زندگی و مشغله‌های زنی است که به دلیل مشکلات محل سکونتش، همواره در حال سفر میان ایران و افغانستان است. او در جنگ‌های افغانستان اعضای خانواده‌اش را از دست می‌دهد.

داستان از کودکی نجیبه آغاز می‌شود و در نهایت به شهادت اعضای خانواده‌اش می‌انجامد. این روایت تا جایی پیش می‌رود که تنها فرزند او، احمد، دانشگاه و تحصیل در کابل را رها کرده و برای حضور در جبهه به ایران می‌آید.

این کتاب عشق و نگرانی‌های مادری نسبت به فرزندش را به تصویر می‌کشد.

بخشی از کتاب:

در زدند. چند ضربه محکم. با اینکه با چشمان خودم رفتن مادرم را دیده بودم، اما باز هم کورسوی امید در دلم زنده شد: شاید مادرم باشد.

ستار بود. طبق قولش زود برگشته بود. به ثانیه نکشید که توی خانه با بچه‌های دایی‌ام قایم موشک بازی راه انداختند و سروصدایشان خانه را پر کرد. چشمم به خنده‌های کودکانه‌شان افتاد. چقدر از ته دل می‌خندیدند. چه آسان به دنبال هم می‌دویدند. درست مثل همین چند ماه قبل من.

من هم ساده می‌خندیدم و تعریفی از غم نداشتم.

باید بر اضطراب و دلهره‌ام چیره می‌شدم. باید به قلبم می‌قبولاندم که کمتر بیقراری کند و قرار نیست هیچ اتفاق بدی بیفتد.

خودم را سرگرم ظرف شستن کردم و شام را روی چراغ نفتی بار گذاشتم. سرم که خلوت شد، دلهره باز به جانم افتاد. مادرم دیر کرده بود. از پدرم خبری نبود. این اواخر وضعیت امنیت بد بود و هر شب تقریبا موشک باران بود.

تازه شبیه مادرم شدم. بچه ها محو قاب جادویی تلویزیون شده بودند. یک لحظه هیجانشان شدت گرفت. نگاهم روی قاب جادویی تلویزیون کوچک سیاه و سفیدمان سر خورد. موش داشت پلک‌های گربه را از دو طرف می کشید.

غم‌هایم انگار به فراموشی سپرده شد. پاهایم شل شد و کنار بچه‌ها نشستم. لبخند زدم. و کمی آرام گرفتم. ناگهان شیشه‌ها لرزید. صدای مهیبی گوش‌هایم را کر کرد و…