توضیحات محصول
دربارۀ کتاب
خاطرات سردار علی ناصری اثر سید قاسم یاحسینی به شرح خاطرات مردی بلندبالا میپردازد و نکات ناگفته و بیان نشدهای از هشت سال جنگ تحمیلی را روایت میکند.
سردار علی ناصری، مسئول اطلاعات عملیات لشکر هفت ولیعصر (عج)، جانشین مرکز اطلاعات عملیات قرارگاه کربلا، فرمانده تیپ 6 امام حسن عسگری (ع) و جانشین قرارگاه نصر است که سرانجام در تیر ماه سال 1385 بازنشسته شده و این کتاب، حاوی خاطرات وی است که حاصل ماهها گفتوگو و مصاحبههای طولانی او با سید قاسم یاحسینی میباشد.
خاطرات سردار علی ناصری که لهجهای به گرمای جنوب دارد، در این کتاب صوتی جان میگیرد. حرفهای او هفتاد ساعت از نوارهای کاست سید قاسم یاحسینی از پژوهشگران دفتر ادبیات و هنر مقاومت را پرکرد تا راه باریکی به کلبه خاطرات او از جنگ و اسارت کشیده شود. راهی که روندگان زیادی ندارد.
سردار علی ناصری، آشنای ایل مردان روزگار خود است، اما پیش از همه ما این نیزارهای هور هستند که او را میشناسند و حتی نام کوچکش را میدانند. این آبراههای باریک و پیچ در پیچ هستند که نگاه تیزبین او را در لابهلای چولانها نگه داشتهاند، تا روزی گواهی بدهند که مردی تنها و جسور این آب گرفتگیهای مرموز را در مه و در شرجی، وجب به وجب شناسایی کرده است.
محتوای این کتاب دربرگیرندۀ دوران کودکی و نوجوانی ناصری در جاهای مختلف اهواز و روستاهای حومه است. پیروزی انقلاب اسلامی، جذب ایشان به سپاه، شروع جنگ تحمیلی و حضور ایشان در جنگ و مخصوصاً قرارگاه سری نصرت از دیگر بخشهای کتاب است.
سید قاسم یاحسینی یکی از پرکارترین مورخان بوشهری به شمار میرود و از سال 1370 تاکنون نزدیک به هفتاد جلد کتاب در زمینههای بوشهر شناسی، تنگستان شناسی، خاطره نویسی و تاریخ شفاهی جنگ تحمیلی و تاریخ روشنفکری در ایران منتشر کرده است.
در بخشی از کتاب صوتی پنهان زیر باران میشنویم:
فردای آن روز، دشمن تک سنگینی کرد؛ چنان که حتی از رودخانۀ کرخۀ نور هم عبور کرد و به طرف ما آمد. لشکر شش زرهی عراق درگیر ماجرا شد و همین چیزی بود که ما میخواستیم. روی رودخانۀ پل زدند و تانکهایشان را عبور دادند. جنگ سختی بین ما و دشمن در این طرف رودخانه در گرفت. کانون جنگ، منطقۀ عملیاتی سید جابر بود. بچهها انصافا مقاومت جانانهای کردند و نگذاشتند دشمن جلوتر بیاید.
در این نبرد، حاج علی شریفزاده شهید شد و غلام باغبانی از ناحیۀ شکم زخم برداشت. از فرصت استفاده کردم و بچههای اطلاعات را از یال رودخانه عبور دادم و رفتند و بیست سی نفر از نفرات دشمن را اسیر کردند و آوردند که در بازجوییها اطلاعات خوبی از آنها به دست آوردیم. دشمن تلفات زیادی هم داد و چندین تانک آنها نیز منفجر شد. سرانجام با مردانگی و ایستادگی بچهها، پاتک زرهی دشمن دفع شد و آنها مجبور به عقب نشینی شدند. البته دشمن سه روز پاتک کرد؛ اما کاری از پیش نبرد.
بعد از عملیات، بچه ها وقتی اثاث قدیر را گشتند، وصیتنامهای از او پیدا کردند که درست یک هفته قبل از شهادتش نوشته بود. یک جمله از آن وصیتنامه هنوز در ذهنم است: «دوستان، به خدا قسم من احساس میکنم رفتنم نزد خداوند بسیار نزدیک است.»
- فصل اول:—-
- فصل دوم: —-
- فصل سوم:—
نویسنده: سید قاسم یاحسینی / کتابخوان: نورالدین جوادیان
محصولات مرتبط
کتاب صوتی تا دستبوسی خدا
نویسنده: سید محمود جوادی
گوینده: رامین پور ایمان
کتاب صوتی افرا
نویسنده: حسینعلی جعفری
گوینده:
کتاب صوتی پوتین قرمزها
نویسنده: فاطمه بهبودی
گوینده: نوید نوروزی
کتاب صوتی جای امن گلوله ها
نویسنده: جواد کامور بخشایش
گوینده: مهیار ستاری
قوانین ثبت دیدگاه