توضیحات محصول
کتاب صوتی چشم بیت لحم
رمان «چشم بیتلحم» دومین بخش از سهگانهی ناقوس اثر ابراهیم نصرالله است. این نویسندهی برجستهی فلسطینی در آثارش به سراغ موضوعاتی میرود که نهتنها ریشه در واقعیتهای زندگی مردم خاورمیانه دارند، بلکه برای خوانندگان سراسر جهان نیز قابل لمس و درکاند.
در این میان، فلسطین با تاریخ پر فراز و نشیب خود بستری شده برای روایتهایی پر از درد، مقاومت و امید؛ روایتی از آپارتاید، تبعیض و آوارگی.
نصرالله در این رمان، سراغ چهرهای میرود که کمتر دربارهاش نوشته شده بود: کریمه عبود، نخستین زن فلسطینی که در عرصهی عکاسی شناخته شد. او نهتنها هنرمندی پیشگام بود، بلکه به دلیل تأثیر آثارش بر افکار عمومی و بر سیاستهای رژیم صهیونیستی، سالها تحت تعقیب سازمان اطلاعات اسرائیل قرار داشت. نویسنده با روایت زندگی کریمه، تصویری از زنی آزاداندیش و جسور میسازد که فراتر از مرزهای جغرافیایی، الهامبخش هنرمندان آزادیخواه جهان است.
کریمه، دختر یک کشیش فلسطینی، از کودکی علاقهی خود را به هنر نشان داد. پدرش که دیدگاهی باز داشت، یکی از نخستین دوربینهای عکاسی را در اختیار او گذاشت. برای کریمه، عکاسی تنها یک سرگرمی نبود؛ بلکه رسالتی ملی به شمار میرفت. در روزگاری که با پایان استعمار انگلستان و مهاجرت یهودیان، چهرهی فلسطین دستخوش تغییر میشد، او با لنز دوربینش روایت واقعی زندگی مردم را ثبت کرد؛ روایتهایی بیپرده که در تضاد با تبلیغات رسمی اسرائیل قرار داشت. همین شجاعت سبب شد بارها تهدید به قتل شود.
نصرالله در کنار روایت زندگی کریمه، با قلم روان و تصویرسازش، فضایی زنده از روستاها، خانههای قدیمی و روح اصیل فلسطین پیش چشم خواننده میگشاید. تجربهی زیستهی خود او، که زادهی فلسطین و پرورشیافتهی اردوگاههای پناهندگان است، به این نوشتهها عمق و باورپذیری بیشتری میدهد.
کتاب صوتی چشم بیت لحم برای شما مناسب است اگر
- به موضوع عکاسی در بستر روایت داستانی علاقه دارید.
- پیگیر نویسندگان برتر جهان ادبیات عرب هستید.
- مشتاق به شنیدن زندگینامهی زنان تأثیرگذار و روایتهای واقعی از روزگار آنان هستید.
در بخشی از کتاب صوتی چشم بیت لحم میشنویم
سرانجام اسقف سعید، مرهم مسیحایی دل شیدای دخترش را یافت. در حالی که به دوربین دوست عکاسش یوسف بوراشی اشاره میکرد توی گوش کریمه گفت: «یکی مثل این میخوای؟» کریمه به پدرش نگاهی انداخت و بهرغم افسونزدگیاش به آن دستگاه جادویی اصلاً به ذهنش هم خطور نمیکرد که چنین پیشنهادی به او بکند. چنان پیشنهادی در ذهن او مثل این بود که کسی به خورشید اشاره کند و بگوید یکی مثل آن را میخواهی؟ سرش را به نشانهی جواب مثبت تکان داد. در چنان شرایطی، آن تنها کاری بود که از دستش برآمد. اما اصلاً از خودش راضی نبود. آیا واقعاً جواب، صرفاً همان سرتکان دادن بود. آن هم در برابر چنان پیشنهاد سحرانگیز و رویاییای؟ اسقف سعید هم نمیدانست چه باید بکند؛ غیر از آنکه سرش را تکان داد. کریمه حس کرد یک قول جانانه به او دادهاند و همین باعث شد حس حماقتی که او را در خود گرفت و نگذاشت یک جواب صریح و محکم به زبان بیاورد کم شود. البته آن قول به همان سرعتی که آرزویش را داشت عملی نشد. برای همین مرتب خودش را سرزنش میکرد و هر وقت سراغ آن عکس خانوادگی میرفت که توی آن دست برادرش نجیب را گرفته بود و محو تماشایش میشد، سرکوفتهایی که به خودش میزد بیشتر هم میشد و شدیدتر خودش را به باد سرزنش میگرفت. هفتهها اسقف سعید از دور و نزدیک کریمه را میپاید و میدانست چه خواستهای توی دلش دارد و مدام با خودش کلنجار میرود تا به هر بهانهای شده آن را به زبان بیاورد. تا آنکه بالاخره از پدرش پرسید:
– مگر شما به من قول ندادید؟
– چه قولی؟
– اینکه یک دوربین برایم بخرید.
– تو شنیدی که من قول داده باشم؟
– نه ولی سرتان را تکان دادید.
– سرم را تکان دادم… سرم را تکان دادم چون تو سرت را تکان دادی.
– خب من باید چه کار میکردم؟
– باید از زبانت میشنیدم.
– ولی شما منظورم را که فهمیدید.
– این کافی نیست. تو باید یاد بگیری وقتی چیزی میخواهی کمی شجاعت به خودت راه بدهی تا بتوانی به آن برسی.
کریمه چیزی نگفت و غرق در سکوت ماند.
نویسنده: حمیدرضا مهاجرانی/ کتابخوان: معصومه عزیزمحمدی
نمونه صوتی فایل صوتی
دریافت فصل اول
محصولات مرتبط
کتاب صوتی درباره تو
نویسنده: میلاد عرفان پور
گوینده: میلاد عرفان پور
کتاب صوتی آه با شین
نویسنده:محمد کاظم مزینانی
گوینده:امید تقوی
کتاب صوتی راز نگین سرخ
نویسنده: حمید حسام
گوینده: کامبیز سرداری
کتاب صوتی آوای صحرا
نویسنده: عبدالرحمان اونق
قوانین ثبت دیدگاه