پادکست فرنگیس
پادکست فرنگیس
پادکستی از کتاب: فرنگیس
نویسنده : مهناز فتاحی
گوینده پادکست: افسانه محمدی
معرفی کتاب:
در شهر شما بانویی مسلمان و شجاع در مقام دفاع توانست سرباز دشمن را اسیر کند و نیروی مهاجم را به خاک و خون بنشاند. این را نگه دارید برای خودتان و حفظ کنید.
از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با مردم گیلان غرب
مهر ماه 1390
همیشه وقتی تندیس زنی تبر به دست را کنار پارک شیرین کرمانشاه می دیدم با خودم فکر می کردم کاش بتوانم یک روز این زن قهرمان را از نزدیک ببینم و با او حرف بزنم. می گفتند فرنگیس در روستایی نزدیک گیلان غرب زندگی می کند و مایل نیست خاطراتش را تعریف کند. می دانستم نوشتن خاطراتش سخت خواهد بود اما همیشه به نوشتنش فکر می کردم. روستا حداقل سه ساعت و نیم تا کرمانشاه فاصله داشت و رفت و آمد به این روستا برای یک زن نویسنده سختی های زیادی داشت.
مدتها دیدن فرنگیس آرزویم بود تا اینکه از طریق یکی از دوستانم شماره تلفن و آدرسش را پیدا کردم.
همراه همان دوست و خانواده ام به سمت روستای گورسفید راه افتادیم و ظهر به خانه اش رسیدیم. از دیدن فرنگیس احساس غرور کردم. قدبلند و ایستاده قامت، با دست هایی بزرگ و قلبی مهربان. خیلی با ابهت تر از تندیسش.
مردم درست میگفتند فرنگیس نمیخواست مصاحبه کند. دوست نداشت از او فیلم و عکس تهیه بشود. آن قدر طی سال ها از او عکس و فیلم گرفته بودند که خسته شده بود. می گفت این همه عکس و فیلم که چه بشود؟ روزگار سختی بود و حالا سخت تر.
… شب آرام آرام از راه می رسید. همه کنار هم، پشت صخره ها کز کرده بودیم. کسی نای حرف زدن نداشت. نمیدانستیم قرار است چه بلایی سرمان بیاید.
علیمردان، دایی ام، پدرم و تعدادی از مردها هنوز با ما بودند. آن ها هم آرام و قرار نداشتند. می خواستند برگردند ده. عده ای از زن ها نگذاشتند. با یک دنیا ترس می گفتند: «اقل کم شما بمانید. ما اینجا تنها هستیم. اگر یکهو عراقی ها تا اینجا جلو بیایند، دست تنها چه کنیم؟
در دل شب، صدای زنجیر تانک ها و انفجار توپ و خمپاره لحظه ای قطع نمی شد. از سمت گیلان غرب هم نیروهای خودمان به طرف گورسفید توپ و بمب پرتاب می کردند. آوه زین و گورسفید، شده بود خط مقدم جبهه!…
نویسنده: مهناز فتاحی/گوینده: افسانه محمدی
قسمت اول فایل صوتی
دریافت قسمت اول پادکست
قسمت دوم فایل صوتی
دریافت قسمت دوم پادکست
قسمت سوم فایل صوتی
دریافت قسمت سوم پادکست